مشخصات متن:
تعداد صفحه: 12
زمان: 20 دقیقه
ساخت: سال 1397
کاراکترها:
محمد
علی
مادر
معلم، صدای پدر، تعدادی دانش آموز
خلاصه ی متن:
پسری ایرانی با پسر افغانستانی دوست می شود اما این دوستی شبیه بقیه ی دوستی های کودکانه نیست.قسمتی از نمایشنامه
مادر: دیشب کجا بودی؟!
محمد: (با ترس و تردید) خونه ی عزیز.
مادر: خونه ی عزیز؟!... پس چرا عزیز اینجا دنبالت میگشت؟!... مدرسه چرا نرفتی؟!... چه غلطی میکردی تو خرابه ها؟!...
محمد: به خدا کاری نمی کردم.
مادر: ول شدی واسه من؟!... بابا بالا سرت نیست هوا برت داشته؟! با افغانیا میگردی... چشم بابات روشن... بذار فقط بابات بیاد.
محمد: به بابا نگو... بگی توپمو نمیخره... به خدا فقط بازی میکردیم.
مادر: ایشالله علیل شی بیفتی گوشهی خونه... ایشالله از همین افغانیا درد بیدرمون بگیری که اینقدر منو دق میدی...