
مشخصات متن:
تعداد صفحه:7
کاراکترها: زن
مرد
بچه
زمان تقریبی: 15 دقیقه
خلاصه ی متن:
زن و مردی هدیه ی خدا رو دریافت کرده اند و از خوشحالی سر از پا نمیشناسند اما کم کم اتفاقاتی می افتد که تصمیم می گیرند هدیه را پس دهند.قسمتی از فیلمنامه
** مرد: همهش تو فکر خرج و مرج عروسیم. کجا بگیریم... کیو بگیم، کیو نگیم.
** زن: نمیخواد خیلی شلوغش کنیم. مراسمای جمع و جور بیشتر خوش میگذره.
** مرد: یدونه پسر و مراسم جمع و جور؟!... نه بابا... میخوام یه باغ خفن بگیرم براشون.
** زن: پرروشون میکنیاااا.
** مرد: (با خنده و شوخی) پررو؟! داری مادرشوور بازی در میاریاااا.
** زن: نخیرم...
** مرد: چرا... قشنگ معلومه حسودی میکنی.
** زن: نخیر. این وصله ها به من نمیچسبه.