
مشخصات متن:
تعداد صفحه:17
کاراکترها:
زن 1
زن 2
زن 3
زن 4
زمان تقریبی: 1 ساعت
خلاصه ی متن:
چهار زن هر کدام زندگی خود را آرام آرام شرح می دهند و در جایی خواسته هایشان به یکدیگر گره می خورد...
قسمتی از نمایشنامه
4
باید تموم شه... هیچ زندگیای، هیچ ماجرایی، هیچ قصه ای که بی سرانجام نمیشه. تا همه پایانشو نفهمن من آروم نمیشم. همه میگن درک میکنن، همه میگن میفهمم... ولی نمیفهمن. اصلاً ما هممون همینجوریم. توهم فهم زیاد داریم. فکر میکنیم خوب همدیگه رو میفهمیم ولی دروغ میگیم. من تا چشام کور نشه چجوری میفهمم ندیدن حتی نور صبح یعنی چی؟! خوردن چیزایی که ندیدی یعنی چی؟ مثلا موز بخوری فکر کنی صورتیه، اصلاً صورتیو آبی بدونی... خنده داره ها. من فقط تا یه کور میبینم، میتونم بهش بگم... بگم... آخی... چه سخت. ایشالله زود خوب میشی. اشکال نداره، زندگیه دیگه. ولی نمیفهمم چی میگه... همونطور که بقیه نفهمیدن من چی کشیدم.