مشخصات متن:
تعداد صفحه:12
کاراکترها:
دختر
خواهر
مادر
پدر
دوست
عزیز
پسرعمو
و...
زمان تقریبی: 15 دقیقه
خلاصه ی متن:
دختر جوانی که نتوانسته آن طور که دوست دارد زندگی کند، تصمیم می گیرد آن طور که می خواهد بمیرد.قسمتی از فیلمنامه
** عزیز: بابات نگرانته مادر.
** دختر: نگران من؟!
** عزیز: این چه حرف هایی بوده که زدی؟ اینا همین جوری غصه دارن، تو می خوای بکشیشون؟
** دختر: من که چیزی نگفتم عزیز.
** عزیز: چیزی نگفتی؟! می خوای خودتو بدنام کنی و بری؟! ایشالا که هزار سال عمر کنی... ایشالا که من پیش مرگ همتون باشم اما آدم بعد مرگش باید فکر آبروش باشه.
** دختر: آبروی خودش یا باباش؟!
** عزیز: تو و بابات یا مامانت و بقیه نداره که... همه یه خانواده ایم.
** دختر: عزیز... هیچوقت به حرف من گوش ندادن، الانم ندن... من که کاری از دستم بر نمیاد...
** عزیز: دخترشونی... پاره ی تنشونی... می خوان راضی باشی...
** دختر: اگه می خوان راضی باشم باید حرفمو گوش بدن...